حکایت زاهد و کنیزک
حکایت زاهد و کنیزک مولانا زاهدی را یک زنی بد بس غیور هم بد او را یک کنیزک همچو حور زان ز غیرت پاس شوهر داشتی با کنیزک خلوتش نگذاشتی مدتی زن شد مراقب هر دو را تاکشان فرصت نیفتد در خلا تا در آمد حکم و تقدیر اله عقل حارس خیرهسر گشت و تباه حکم و تقدیرش چو آید […]